نهاد "انتخابات" و دوراهی های "ارتجاع" یا "انقلاب" ؟
نشست ( انتخابات ، مشارکت، پیشرفت ) _ ۱۳۹۷{دانشجویان قرارگاه شهید باقری در نهاد تهران}
خیلی از نسل جدید معنا یا اهمیت کارهایی که شده را نمیداند و طبیعی است چون اصلاً خبر ندارد حتی نسل قبلی هم خیلی چیزها را خبر ندارد یا یادشان میرود. انقلاب رهآوردهای بینظیر در حوزه کارآمدی برای ایران و جهان اسلام در همه عرصهها داشت. یعنی تغییر نبود تحولات بزرگ در حد انقلاب بود. این ایران، ایران 50 سال پیش اصلاً نیست نه این که نیست بلکه ضد آن است. ما انتقاد میکنیم اما از آن طرف هم «فأما بنعمت ربّک فحدّث» نعمات خداوند را به یاد بیاور، تازه کن، دوباره بگویید و دوباره بشنوید، هم مأیوس نشوید و امیدوار باشید و هم یک مرتبه به این نتیجه نرسید که آقا مثل این که این چهل سال اگر انقلاب نمیشد ظاهراً بهتر بوده! نه آقا. اقتصاد ایران قبل از انقلاب را خیلی از شماها اطلاع ندارید که چگونه بود؟ مردم ایران سطح سواد و شعورشان پایین بود. اصلاً زنان در ایران، اغلبشان سواد نداشتند و بیسواد بودند الآن دو دهه است 60- 70 درصد دانشگاههای ما خانم هستند میتوانند با حفظ عفت و حجاب، به عالیترین سطوح تحصیلات برسند قبلاً نمیشد باید انتخاب میکردی یا حجاب یا مثلاً تحصیلات. آقا دانشگاههای ما خراب هستند خیلی خب باید هرچه قویتر بشوند. اما هیچ وقت یادت نرود یک وقتی در همین دانشگاهها 70درصدشان یا کمونیست بودند یا لیبرال مادی بودند، نماز دزدکی کسی میخواست بخواند! الآن طوری که شده که هزاران هزار استاد و دانشجو اعتکاف هستند. چرا میگویید دانشگاههای ما بیدین و غیر دینی شده؟ در تمام جهان دانشگاهی دینیتر از دانشگاه ما نیست. در تاریخ ما هم چنین چیزی نبوده. آقا مردم بیدینتر شدند، جوانها دینگریزتر شدند! شما اصلاً قبل را ندیدید که الآن دارید این حرفها را میزنید قبلاً چهارتا دیندار باید پیدا میکردید. زمان شاه مردم متدینتر بودند. این دروغ محض است. جوانها در صف یا مشروبفروشی یا فاحشهخانه بودند مسجد و کتابخانه خالی بود. چه کسی میگوید بهتر بود؟ آقا مردم ایران از نظر حجاب جزو بدترین ملتها هستند. دروغ میگویی در هیچ کشوری در جهان، به اندازه ایران حجاب نیست. تازه بیحجابهای آنها اینجا بدحجاب هستند بعضیها بدحجابهای اینجا را با باحجابهای کشورهای دیگر مقایسه میکنند میگوید ببینید فلان جا، فلان کشورهای عربی سکولاریستی باحجابهایشان را ببینید حجابهایشان درست است نه مثل حجابهای ما. تو باحجابهای آنان را که نباید با بدحجابهای ما مقایسه کنی. باحجابش را با باحجاب اینجا مقایسه کن. تو باید بدحجابهای ما را با لختوپختیهای آنجا مقایسه کنی. باز هم اینجا جلو است. چون بعضیها میگویند اقتصاد که هیچی نابود شده، دین و اخلاق هم نیست. نمیگویم ایدهال است هزارتا مشکل وجود دارد اما چرا سیاهنمایی میکنید؟ سیاهنمایی یعنی همین، پیروزیها را شکست دیدن یا اصلاً ندیدن، و شکستها را هم صد برابر کردن! یک جنگ وسیع رسانهای برای مأیوس کردن، دلسرد کردن که آقا کلاً جمهوری اسلامی ناکارآمد است! اصلاً اسلام چه ربطی به سیاست دارد! اصلاً ولایت فقیه هیچ کاری نشده! اصلاً این مسئولین ما از اول تا آخر همهشان دزد و فاسد بودند! واقعاً نبوده! با وجود همه این اشکالات سالمترین مسئولین در نظامها، مسئولین جمهوری اسلامی بودند. حالا چند سالی است که دارد این حالتها میشود ضمن این که به شما بگویم در کشورهای دیگر این مسائل ده برابر هست در رسانههایشان نمیآید. آزادی رسانه نیست. بیرون نمیآید. علیه هم چیزی نمیگویند با هم میخورند! اینجا زیر ذرهبین میآید بزرگ میشود حتی یک کلاغ چهل کلاغ هم میشود. مثلاً همین سه هزار میلیارد را تازگی دیدم که همین سخنگوی قوه قضائیه گفت این که هی میگویند سه هزار میلیارد، من تا آن لحظه فکر میکردم سه هزار میلیارد از بیتالمال و بانک برداشتند بردند، گفت اصلاً سه هزار میلیارد کل آن برگشته و بیشتر آن برگشته، سه هزار میلیارد برده نشده، تخلف شد، برخورد شد پول آمده برگشته، این وسطهایش سه هزار میلیارد جابجایی غیر قانونی بوده نه این که سه هزار میلیارد تومان از بانکها برداشتند در رفتند رفتند اصلاً چنین چیزی نبوده، گفتم پس چرا درست صحبت نمیکنید مردم بفهمند. من تا همین الآن فکر میکردم سه هزار میلیارد دزدیدند! یا مثلاً میگفتند سالی 15 میلیون پرونده در دادگاه قضایی تشکیل میشود. خب آدم میگوید این 15 میلیون دو طرف داشته باشد یعنی 30 میلیون! یعنی بیشتر از یکسوم ملت! یعنی یکی از وحشتیترین ملتها! همه با هم دعوا. بعد سخنگوی قوه قضائیه گفت هر پرونده 3- 4 بار در بخشهای مختلف دستگاه قضایی مُهر ورودیه میخورد آمار برای آن است یعنی گاهی یک پرونده 3- 4 بار مُهر خورده است ولی پروندههایی که در سال میآید 4-5 میلیون بیشتر نیست. گفتم خب چرا رئیس قوه قضائیه قبلی، همهتان خودتان گفتید 15 میلیون در سال. گفت نه منظور این است که 15 میلیون ورودیه میخورد در بوروکراسی قضایی. و الا 4-5 میلیون بیشتر در سال نیست. دشمن دارد شدیداً بزرگنمایی میکند ما هم چون میخواهیم حساب همدیگر را برسیم و با هم تسویه حساب کنیم هرکس میآید علیه قبلی، و آن قبلی علیه این، و آن بعدی که میخواهد بیاید باز علیه این، میخواهند همدیگر را بزنند و نمیدانند که وقتی شما همه همدیگر را میزنید و یک کلاغ و چهل کلاغ میکنید این نسل جدید و بچهها به خودشان چه میگویند؟ میگویند همه اینها دزدند، همهشان فاسدند. در همین مناظرههای انتخاباتی 4- 5تا نامزدها، همه به هم دزد گفتند! گفتند سند هم داریم. بعد هم سر کار آمدند! خب اینها یعنی چه؟ وقتی تو به او میگویی دزدی باید همان لحظه که بیرون میآیی قوه قضائیه به تو دستبند بزند و بگوید شما به این گفتی دزدی، مدرک آن کو؟ اگر گفت ندارم بگوید پس بیا برویم زندان. اگر گفت دارم دستبند این را باز کند و دستبند او را ببندد او را ببرد. اینطوری که نمیشود جلوی ملت بیایید به همدیگر دزد بگویید. آقا این خانهاش دزدی است فلانجاست، او هم به او بگوید تو خانهات دزدی است، فلانجا این قدر دزدی، بعد هم بیرون بیایند. بعد بچه ما رأی اولی بود گفت من باید به کدام اینها رأی بدهم؟ اصلاً برای چه رأی بدهم به اینها؟ زنگ بزنیم 110 بگوییم آقا چندتا دزد در صدا و سیما هست بروید آن را بگیرید تا نرفتند! آخه کجای دنیا اینطوری حرف میزنند و همدیگر را میزنند. اما سکوت، ضمن این که باز این فضای آلودهای که همه به همدیگر راست و دروغ بگویند، از آزادی آن سمت رفته یعنی هرج و مرج. این هم از یک جهت کارآمدی سیستم امر به معروف و نهی از منکر است اما اگر کنترل نشود ناکارآمد است اما به اسم کنترل اگر سرکوب شود آن هم خیلی خطرناک است یعنی فقط نارساییها و مشکلات را گفتن، و کارهای مثبتی که در این چهل سال شده، اینها را نگوییم. در همین دولت هم کارهای مثبت شده، بنده به این دولت منتقد هستم و با خیلی از کارهایش مخالفم اما در این دولت، خدمات مهمی شده است. آنها را هم باید دید. انصاف در انتقاد. اصل این است که نظام جمهوری اسلامی ساخته شد بدون هیچ الگوی قبلی در عصر جدید، علیرغم همه الگوهای جهانی و بر اساس یک چیزی به نام مردمسالاری در چارچوب دین و با ارزشهای دینی. این خودش بزرگترین انقلاب در جهان در علوم سیاسی بوده است دیگر از این بالاتر چه حرکتی! این خودش یک کارآمدی بزرگ بود. استقلال سیاسی کم چیزی نیست شما در دنیا هیچ حکومت مستقلی همین الآن هم نداریم این را میدانید که هیچ حکومت مستقلی غیر از ما وجود ندارد. تمام حکومتها تحت تأثیر فشارهای خارج از خودشان تصمیم میگیرند فقط انقلاب ما و اینجاست که میگوید که فشار بیرونی برای داخل نمیتواند تصمیم بگیرد. این کم چیزی است؟ حتی روسیه و چین هم که رقبای اصلی آمریکا به لحاظ اقتصادی و گاهی سیاسی هستند اینها هم مستقل نیستند و گاهی تحت شرایط آمریکا کارهایشان را میکنند. خود آمریکا هم مستقل نیست. این استقلال سیاسی در جهانی که آن موقع دوقطبی بود و نه شرقی و نه غربی، یعنی کل جهان یک طرف یا دو طرف، ما یکی یک طرف. اینها کار کوچکی بود که یک چنین نظامی با آن همه جنگ و تحریم بماند؟ بزرگترین تروریزم تاریخ را با نیروهای مردمی از پسش برآمد. این پیمانهای استعماری که کل ایران در چنگ اینها درهم تنیده بود، سنتو و... که همه اینها پیمانهای نظامی اقتصادی که در ذیل امپراطوری غرب بود برای تأمین منافع آنها. خب این پیمانهای استعماری همه لغو شد. چه کسی لغو کرد؟ هیچ کشوری نمیتواند اینها را لغو کند و تا الآن هم نتوانستند لغو کنند. سوریه از زیر پیمانها خارج نشده، عراق هنوز گرفتارند. آمریکاییها و غربیها هنوز آنجا پایگاه دارند. این که مفهوم مبارزه با آمریکا و استکبار جهانی را یک فرهنگ جهانی. 30 سال پیش در ایران پر چم آمریکا آتش زده شد الآن در 110 کشور جهان آتش زده میشود. در خود آمریکا پرچم آمریکا را آتش میزنند. این به لحاظ سیاست جهانی و فرهنگ سیاسی کارآمدترین حرکت است. شوروی کمونیزم نتوانست این کار را بکند. آمریکا هم با کمونیزم نتوانست این کار را بکند. بازوی اصلی آمریکا و متحد اصلی اسرائیل بودیم شدیم مرکز اصلی ضد آمریکا و ضد اسرائیل در جهان و دشمن اصلی اینها در جهان. موازنه منطقه را بهم زدیم. اصلاً اسلام سیاسی مطرح نبود اصلاً اسلام در سیاست مطرح نبود. امروز قویترین مؤلفه جهان اسلام سیاسی شده است در رأس اخبار شرق و غرب عالم صحبت از اسلام سیاسی است و جهان اسلام به عنوان یک دکترین در رأس اخبار قرار گرفته است که حالا از آن آمدند علیه خودمان ضربه بزنند باز با سوء استفاده از همین آمدند علیه ما ضربه بزنند گفتمان جهان دیگر نه چپ است نه راست است، نه مارکسیزم است نه لیبرالیزم است. اسلام و اسلام سیاسی است. دین در تمام جهان، بعد مسلمانان جهان در این صد سال اخیر سرخورده بودند که تحقیر شدند برای اولین بار دوباره سرشان را مسلمانها بالا گرفتند و احساس عزت و افتخار میکنند. این که چند هزار پسر و دختر دیسکو و شراب و... در اروپا و آمریکا که آنجا به دنیا آمدند و در دانشگاههای آنجا درس خواندند یک مرتبه دو من ریش میگذارد و حجاب و پوشیه میگذارند و بلند میشوند بیایند خلافت اسلامی راه بیندازند در القاعده و داعش میروند مسلمان شرمنده مسلمان طلبکار شده ولو در جریان انحرافی هم میافتد این هم جزو آثار این حرکت است. قبلاً دینداری حذف شده بود و تمام بود. دیندار شرمنده بود حالا گفتمان اصلی در جهان شده است سطح بینش و آگاهی سیاسی در جهان اسلام بالا رفت، همه جا سیاسی شدند در خود ایران، ملت ایران آگاهترین ملت به لحاظ آگاهی سیاسی است شما این ملت را دستکم نگیرید. حالا نسل دارد عوض میشود و نسل جدید آمده، همینها هم باز هم سیاسی و آگاه هستند. نسلی که در انقلاب بود به نظر من آگاهترین و سیاسیترین نسل در دنیا و جهان اسلام بود. شما ببینید این آمریکا، اروپا، ژاپن، چین، با مردم و حتی با دانشگاهیانشان حرف که میزنی اغلبشان نه شعور سیاسی دارند نه آگاهی دارند نمیدانند چی به چیست اصلاً خبر ندارند سرشان را به مسائل شکم و زیرشکم برمیگردانند! اصلاً نمیدانند. حرفهایی که میزنی سخت میفهمند تعجب میکنند و گاهی جرأت نمیکنند گوش کنند. اینجا شما میبینی در نانوایی شاطر با آن پیرزن که آمده نان بخرند دارند راجع به مسائل خاورمیانه با هم بحث سیاسی میکنند! کجا در دنیا چنین چیزی است. جهان اسلام و حتی این خودباوری مسلمین، نهضت جهانی اسلام که کل امت اسلام باید بیدار باشند این جهان اسلام، جهان اسلام 40 سال پیش است؟ دنیا تکان خورده و اصلاً همه چیز به هم ریخته است. عراق، سوریه، سودان، افغانستان، پاکستان، خود ترکیه، شمال آفریقا، کل جهان اسلام بعد از 100 سال اسارت تکان خورده و غیر از آن مستضعفین جهان و ملتهای غیر مسلمان تحت تأثیر این حرکت ایران قرار گرفتند. من از بتپرست شرق آسیا تا کمونیست آمریکای لاتین تا سوسیالیست اروپایی تا مسیحی، تا بودایی، دانشگاهی و غیر دانشگاهی صحبت کردم همه اینها به ملت ایران و به انقلاب ایران احترام میگذارند. میگویند شما خط و سد را شکستید بعد از انقلاب شما و این که 30- 40 سال است ماندید و دارید موشک میسازید ماهواره میسازید و با این همه تحریمها، ما فکر میکنیم که وقتی بیاییم ایران همه دارند از گرسنگی میمیرند و همه خیابانها هم جنگ است. ما مهمان داشتیم که آمده اینجا، همینجایی که شما نشستید نشسته، گفت من اول که آمدم با خودم غذا آوردم بهم گفتند ایران میروی توی خیابانها کمتر باش، چون امنیت نیست و تا یکی دو روز غذا هم داشته باش بعد اگر دیدی نیست ... بعد آمده بودم خیابانهای تهران، مشهد، اصفهان را دیده بود گفت آقا چه به ما میگویند و اینجا چه خبر است! اصلاً باور نمیکرد. ملتهای مستضعف جهان و بعد چالش در برابر اردوگاههای ایدئولوژیک جهان. کل جهان بین سوسیالیسزم و لیبرال سرمایهداری تقسیم شده بود اصلاً از هیچ دین و مذهبی هم خبری نبود. هیچ مذهبی مطرح نبود کل دوقطبیها و چندقطبیها را شکستیم. اینها کارآمدی نیست. یک کشور فسقلی در تحریم، تنها، بدون هیچ حمایت خارجی، شما مثلاً کوبا، کره شمالی، اینها همه پشتشان به یا شوروی گرم بود یا چین گرم بود الآن هم همینطور است و الا مگر اینها میتوانستند بایستند. اصلاً کسی پشت ایران نبوده، همه رودررو با ما بودند واقعاً یک به همه بودند. آنها خودشان را در دوقطبی تعریف میکردند ما یک قطب سومی درست کردیم دوقطبی را شکستیم افسانه این که آمریکا شکستناپذیر است، انگلیس و غرب شکستناپذیرند، اسرائیل شکستناپذیر است، شوروی و کمونیزم، میدانید که روسها از آمریکاییها قویتر بودند و ارتششان بزرگتر بود. اول آنها به کره ماه رفتند کسی باور نمیکرد که شوروی سقوط کند. انقلاب ما نقش اساسی در سقوط کمونیزم داشت همه به لحاظ ایدئولوژی و هم به لحاظ عملی و تضعیف غرب. ایران بطور تاریخی این قدرتهای استکباری را تحقیر کرد و تا ابد ماندگار است. اصلاً شیطان بزرگ آمریکا را امام(ره) جهانی کرد. همین ریگان که چند سال پیش مرد و بوش پدر او که مرد در تقلید از امام، کلمه شیطان بزرگ، محور شیطنت و محور شرارت را چیز کردند چون امام گفت شیطان بزرگ، همه جای دنیا اول شیطان بزرگ را گفتیم مسخره کردند که کلمه شیطان را در سیاست آوردند! بعد کمکم خودشان هم گفتند. این تزی که چپ میگفت دین مخدر تودههاست و راست و لیبرالیزم غرب میگفت پایان حیات دین و دین بطور تاریخی دفن شده است و در عصر پسادین هستیم سکولاریزم بر دین در همه جا غلبه میکند چه کسی همه اینها را در دنیا دفن کرد؟ اینها کارآمدی نیست؟ بدون هیچ قدرت و رسانهای دستتنها، در جنگ، در تحریم و در هدف تروریزم. این کشور از زمان مشروطه تا زمان انقلاب کلاً دست بهاییها و فراماسونها بود. همه چیز. زدن ریشه اینها، ازهم پاشاندن تشکیلات اینها کارآمدی نبود البته هنوز هم نابود نشدند و به شکلهای دیگر دارند کار میکنند ولی اینها حاکم مطلق بودند. شرکتهای چند ملیتی و کمپانیهای سرمایهداری، کل ایران در مشتشان بود از ده طرف میمکیدند الآن هم جهان را دارند میمکند. دست این مسلکهای فاسد از اقتصاد کشور، از مدیریت کشور قطع شد. حاکمیت و سیطره این شرکتها و آن ماسونها قطع شد. خودکفایی ایران در تحریم مطلق از نظر اقتصادی. جنگی که به ما تحمیل کردند طولانیترین جنگ قرن بود یعنی از جنگهای جهانی طولانیتر بود. تمام شرق و غرب هم پشت صدام بودند یک جنگ جهانی بود ما در جنگ از 10-20 کشور اسیر گرفتیم. سیم خاردار و فشنگ به ما نمیدادند، تحریم مطلق هم بودیم. آمریکا و شوروی هم به صدام مدرنترین سلاحها را میدادند. ماهوارههایشان اطلاعات میداد. این کشورهای فاسد منطقه مثل عربستان و قطر و امارات هم صدها میلیارد پول به او دادند ما با جهان جنگیدیم همین که ما در آن جنگ و تحریمها نپوکیدیم و نابود نشدیم یک معجزه بود. با دست خالی، چه کسانی میجنگیدند؟ همه بچه. بچههای روستا، شهرستان، دانشآموز، دانشجو، طلبه، عمله. همین غواصها که میگفتند بزرگترین کارهای دنیا را کردند همین بچههای معمولی بودند که 45 روز آموزش دیده بودند خطها را شکستند. کارهای عظیم کردند. اینها همهاش کارآمدی است. متخصصین داخلی خلاقیتهایی که به خرج دادند که اصلاً قبل از انقلاب صنعتی ملی نبود ما قبل از انقلاب صنعت ملی نداشتیم. 2-3 تا صنعت مثل ذوب آهن اصفهان همهاش مونتاژ بود بالای سرش هم مستشاران خارجی بودند ایرانی نبودند. یعنی ما قبل از انقلاب نه صنعت نفتمان نه دو – سه صنعت مثل صنعت ذوب آهن اصفهان که آمده بود هیچ کدام داخلی نبود ما اصلاً متخصص نداشتیم تمام این صنایع داخلی شد و صدها صنعت دیگر به آن اضافه شد که اینها کاملاً خودجوش بود چون ما تحریم بودیم کسی به ما کمک نمیکرد. بچهها دو- سهتا از این صنایع را مهندسی معکوس کردند و کمکم ساختند از اصلش بهتر. نه فقط در بحث تسلیحات، در مسائل صنایع داخل کشور. قوانین مترقیای که اینجا در مجلس تصویب شد. قانون کار، قانون خانواده و.... این قوانین هیچ جای دنیا نبود. بعضی از قوانین داخل کشور ما تصویب شد به عنوان ساختار قانونی در کشور، برای اولین بار در جهان بوده است! بخشی از اینها بهترین قوانین جهان هستند واقعاً اگر زمینه جهانی باشد بین نظامهای حقوقی مناظره کنند معلوم میشود کدام قویتر است؟ حالا گاهی در اجرایش مشکلاتی هست آن مربوط به مدیریتها میشود که عرض کردم عمدتاً هم انتخابی است. یا این که کلاً صادرات ایران فقط نفت بوده، بعد شما میدانید که جمعیت نزدیک به یکسوم الآن، کمتر نصف بوده 7- 8 میلیون بشکه در ایران صادر میکرده، ما الآن با جمعیت دو – سه برابر، با تحریم و گرفتاری و این مسائل، ما هیچ وقت نفتمان در زمان جنگ به دو میلیون هم شاید نرسیده است همین الآن هم همینطور است. الآن صادرات غیر نفتی آماری که مسئولین میدهند به اندازه صادرات نفتی بعضی جاها شده و در یک دورههایی میگفتند بیشتر هم شده است حالا بیشتر نشده باشد در همین حدود رسید. ما اصلاً صادرات غیر نفتی نداشتیم همهاش واردات بوده. آباد کردن کشور. تمام روستاهای ایران نه برق داشته نه آب داشته نه جاده داشته، جز موارد خاص. الآن بحث سر این است که پهنای اینترنتمان چرا کم است؟ یعنی آب و برق و گاز و تلویزیون و جاده و آسفالت هیچی! میگویند چرا اینترنت ما کم است. اینها پیشرفت و کارآمدی نیست؟ در یک کشوری که اصلاً در شرایط عادی نبوده است. همین جهاد سازندگی و اردوهای جهادی دهه 60، با این که ما همیشه در حکومت، یک جریانهای غیر انقلابی و لیبرال مسلک همیشه داشتیم الآن هم داریم هی ضعیف و قوی میشده است. میخواهم بگویم اگر بخواهیم بشماریم فقط چند روز باید این مسائل را بشماریم. محرومیت در این کشور درست است الآن ما 7 – 8 میلیون افرادی داریم که زندگیشان خیلی تحت فشار است یعنی در شرایط یک زندگی شرافتمندانه نیستند که هم سرمایهدارها و هم حکومت در برابر اینها مسئول هستند رهبری هم مکرر دارد تأکید میکنند مخصوصاً اینهایی که در حاشیه شهرهای بزرگ حاشیهنشین هستند. ولی از این طرف بدانید که محرومیت در کشور بعد از انقلاب به شکل واقعاً انقلابی کمرش شکست. آنهایی که زمان اول انقلاب یا زمان رژیم شاه فقیر و مستضعف بودند که ما در همه شهرها حلبیآباد داشتیم، ولی الآن نداریم مگر در موارد استثنایی یک جایی. الآن نیست. الآن در خیلی از کشورهای جهان بروید دارند یعنی این طرف شهر است 10- 20 کیلومتر آن طرفتر به اندازه جمعیت شهر دارند توی حلبیآبادها زندگی میکنند در 5 قاره هست و من اینها را دیدم حتی در بعضی از کشورهایی که همه فکر میکنند وضع اینها خیلی هم خوب است. اینجا زیاد بوده، آن وضع نیست برطرف شد. خیلی از فقرای دهه 50 و 60، دهه 70-80 و 90 پولدار شدند! مرفه شدند! خیلی از مناطق پایین... آن موقع خیلی از شهرها بالا و پایینش زمین تا آسمان فرق داشت. شما الآن تهران پایین شهر و بالاشهرش تفاوت دارند اما تفاوتها شکاف طبقاتی نیست. یعنی خیابانها را میبینید همان پارکی که آنجا هست اینجا هم هست. خیلی از شهرها بالا و پایین به معنای واقعی بوده، در این چند سال اخیر، در این 7- 8 سال بازدوباره دارد پیش میآید ولی منظور این است که نوسازی روستاها، آبادی شهرها، منابع آب و برقی که تولید شد با این همه جمعیت، ما جزو پرمصرفترین ملتهای جهان هستیم و آب و برق در داخل دارد تولید میشود. سدهایی که ساخته شد. اردوگاههای عظیمی که ساخته شد. گازرسانی به شهرها و حتی روستاها اینها هیچ کدام نبوده، کمتر جایی در جهان است که اینطور گاز به همه جا برسد. خودکفایی کشاورزی و غذایی در خیلی از رشتههای اصلی زندگی ایجاد شد ما قبلاً خودکفا نبودیم یک هفته بندرهای ما را میبستند ممکن بود مردم ما از گرسنگی بمیرند چون همه چیز وارد میشده، مثل الآن عربستان و این کشورهای نفتی، اینها اگر یک هفته بندرها و فرودگاههایشان را ببندند اینها از گرسنگی حتی از تشنگی ممکن است بمیرند چون آبهایشان هم وارداتی است. اینجا به همان وضع بود در حوزه صنعت، کشاورزی. بعد نظام خانخانی در روستاهای ما کاملاً حاکم بود یک انقلاب مضاعف در حوزه عشایر، روستاها اتفاق افتاد. نصف ملت ایران روستایی و عشایری بودند. کل سبک زندگیشان تغییر کرد. بهداشت در ایران. مگر اینها کارآمدی نیست. بهداشت در ایران جزو بهترین سطح بهداشت در کشورهاست، در منطقه و در جهان مطرح هستند. الآن مسئله پزشکی و بهداشت ایران در جهان مطرح است. ما اول انقلاب، دکتر از بنگلادش و هند و کشورهای دیگر داشتیم الآن شما هزاران هزار پزشک دارید که باید صادرشان کنند. در حوزه هنر، فرهنگ، ادبیات، جریانهای ماسونی، کاملاً جریانهای غربی حاکم بودند در حوزه ابزارهای نوین، سینمای ایران مشکلاتی دارد بله حتما. اما سینمای قبل از انقلاب کجا این سینما کجا. سیستمی که شرق و غرب 40 سال است علیه آن بودند و در خیلی از این رشتهها در جهان اسلام اول است، در منطقه اول است و در جهان یکی از رتبههای بالا را دارد بر چه اساسی میگویید ناکارآمد بوده؟ ما که به بعضی از مسئولین میگوییم که فلانجا بیعرضهاید ناکارآمد و کمکارآمد هستید یا حرفتان حرف مفت است یا جهتتان جهت غلطی است این بحث دیگری است باید هم بگوییم اما هیچ وقت نگفتیم و نباید هم نتیجه بگیریم که آقا جمهوری اسلامی ناکارآمد بوده! انقلاب پیشرفت نداشته! کجا پیشرفت نداشته؟ یک حوزه نشان بدهید که انقلاب اسلامی پیشرفت نداشته است. یک حوزه! مادی و معنوی. یک جا نشان بدهید که پیشرفت نداشته است. مؤسسههای پژوهشی و آموزشی، قابل مقایسه با کل تاریخ ایران نیست چه در حوزه چه در دانشگاه. همین الآن در حوزه شاید بیش از 200- 300 تا حتی من شنیدم بیش از 400تا مؤسسه پژوهشی و تخصصی در قم، در رشتههای مختلف وجود دارد. دانشگاههای ما این همه مؤسسههای پژوهشی دارند. خود دانشگاه، زمان شاه ما صد هزار دانشجو موقع اول انقلاب داشتیم جمعیت 35 میلیون بوده، الآن یک کمی بیشتر از دو برابر شده، ولی تعداد دانشگاهیان ما دو برابر نشده نزدیک 60 برابر شده است در حوزه علم، آموزش و پژوهش. زنان ما اغلبشان قبل انقلاب بیسواد بودند اگر هم کسی در صحنه میآمد باید حجاب را کنار میگذاشت و خانواده و ناموس هیچی. کرامت زن! شما الآن نزدیک دو دهه است که 60- 70 درصد دانشگاهیان شما خانم هستند این هم راجع به زن. آن راجع به علم. آن راجع به بهداشت. آن خدمات تکنولوژی، آب و برق و... وسایل انتقال عمومی. از راهآهنها تا هواپیمایی، تا جادههایی که در تمام کشور کشیده شده است جایی که اصلاً جادهای نبوده. نرخ سواد و تحصیل عمومی. آموزش عالی که عرض کردم. مبارزه با نگاه ابزاری به جنس زن. رابطه حوزه و دانشگاه کلاً یا قطع بود یا دشمنانه بود، قطع کامل بود. کلاً 4- 5 تا روحانی بودند که با یک حلقه کوچکی از دانشگاهیان ارتباط داشتند خیلی کم. امروز شما چند ده هزار دانشجو و طلبه دارید که یا روحانی است که دانشگاهی هم درس خوانده، دکتر،آیتالله، حجتالاسلام دکتر است یا حوزوی بوده رفته دانشگاه، یا دانشگاهی بوده به حوزه رفته است. شما همین الآن در قم در یک مدرسه معصومیه دو هزار بچههای دانشجوی فارغالتحصیل از بهترین دانشگاههای کشور هستند. از دانشگاه شریف، امیرکبیر، دانشگاه تهران که آنجا دارد طلبگی میخواند. اینها هیچ جای دنیا نیست و در تاریخ ایران هم نبوده. این تحولات بزرگ در حوزه مدیریت. این که مردم در صحنه هستند و همه مردم میدانند مسئولین ضعیف یا قوی هرکی هست خودمان رأی دادیم آوردیم! خلاصه آش خالهست بخورید پاته نخوری پاته! خودت رأی دادی. بد است تو رأی دادی. خوب است باریکالله تو رأی دادی. مردم، مدیریت شهر و روستا را خودتان انتخاب میکنید. نمایندگان مجلس و قانونگذاران را خودتان انتخاب میکنید. کل قوه مجریه که اصل حکومت و دولت است، کل پول و امکانات و تصمیمات دست آنهاست خودتان انتخاب میکنید. حتی آنهایی که رهبر را انتخاب میکنند رهبری را هم خودتان انتخاب میکنید. این که مردم احساس کنند نقش محوری دارند و آنها تصمیمگیر هستند. روح تعاون و همکاری، این اردوهای جهادی را شما دستکم نگیرید کجای دنیا اینطور است که همین تابستان گفتند چندصد هزار دانشجو و دانشآموز پسر، دختر، رشتههای مختلف، بعضیهایشان از خانوادههای مرفه رها میکنند و به مناطق محروم میروند نوکری و کلفتی و خدمتگزاری میکنند. اینها کارآمدی نیست. این حالت که امر به معروف و نهی از منکر است که همه احساس میکنند همه کارهاند مشارکت دارند، مسئولیتپذیرند، خودباوری دارند، مردم ما ظلمپذیر نیستند حتی یک کمی افراطی از آن طرف، به این معنا که اگر یک چیزی را هم احتمال ظلم میدهد آن را ظلم مسلّم تلقّی میکنند اعتراضهایی میکنند که انگار به ظلم قطعی است. یعنی از این طرف مسائل هست. این رابطه حکومت و مردم. در مسائل اقتصادی هم یکی از مشکلات جمهوری اسلامی این است که آمار دقیق مرتب به مردم نمیدهد که ما در حوزه همین اقتصاد، مادیات کارهایی کردیم که هیچ دولت و حکومتی در ردیف ما، بدون مشکلات ما نتوانسته این کارها را بکند. همین اخیراً یک جمعی از بچههای دانشجویان دکتری بودند رفتند از منابع غربی درآوردند که در چه رشتههای علمی، صنعتی و اقتصادی ایران جزو 5 کشور اول، 3 کشور اول، یا کشور اول، یا 10 کشور اول است که من آنها را که میخواندم باور نمیکردم گفتم مگر همچین چیزی میشود؟ خب همین مقدار اینها درست اطلاعرسانی نمیکنند. در عرصههای مختلف از روابط بینالملل تا اقتصاد، صنایع، تا مسائل مختلف، و این که مستضعفین جهان، محرومین جهان امیدوار به اینجا شدند و چشم امید به اینجا بستند اینها خیلی مهم است. اما راجع به این نکتهای که فرمودید من یک چیزی از قانون اساسی آمریکا خدمت شما عرض کنم. رفراندوم در چارچوب قانون اساسی راجع به بعضی از مسائل مهم ملی که همه ملت بگویند این مسئله مهمی است و با روال قانونی نهادهای حکومتی مثلاً به جمعبندی و نتیجه نرسیدند. این در قانون اساسی دیده شده است مشکلی نیست. فرض کنید مثلاً یک کسی بگوید به لحاظ اقتصادی موافقان و مخالفان طرح یارانهها یا حذف یارانهها مثلاً به اندازه هم شدند بعد حکومت هم به لحاظ علمی و کارشناسی به جمعبندی قطعی نرسد بیایند به رفراندوم بگذاریم. اما اصول قانون اساسی نمیشود به رفراندوم گذاشت. مثلاً رفراندوم بگذاریم که آیا ایران دوباره به دوران اسارت برگردد یا نه؟ رفراندوم بگذاریم که انتخابات باشد یا نباشد؟ رفراندوم بگذاریم که آیا ارزشها و حدود الهی رعایت بشود یا نشود؟ اینها که جای رفراندوم نیست و خود قانون اساسی هم اجازه نداده، اما رفراندوم اصل حکومت. سؤال این است بر چه اساسی حکومت توسط خود حکومت به رفراندوم گذاشته میشود و باید بشود؟ توضیح دهید معیار این چیست؟ ممکن است بگویید خب مثل بقیه کشورها شما این کار را بکنید. جواب این است که مثل کدام کشور؟ هیچ کشوری در جهان این کار را نکرده و نخواهد کرد. حتی یک کشور در جهان در تاریخ شرق و غرب عالم وجود ندارد که بیاید به مردم بگوید خودم را به رأی میگذارم، شما اصل این سیستم را قبول دارید یا ندارید؟ هیچ جا این کار نشده و نمیشود. فقط یک جا این کار شد، ایران پس از انقلاب. فقط امام(ره) و انقلاب این کار را کرد. با وجود این که انقلاب شده و ملت به صحنه آمدند امام(ره) آمد گفت که همهمان میدانیم که کل ملت نظرشان این است که سلطنت نباشد و میگویند تو رهبر هستی، ولی مردم بیایید پای صندوق، که بعداً نگویند و کسی نگوید که یک چند هزار آدم آمدند توی خیابان رژیم را سرنگون کردند مردم که نمیخواستند رژیم عوض شود! بیایید رأی بدهید که میخواهید رژیم عوض شود یا نه؟ رژیم سلطنت باشد یا این رژیمی که ما میگوییم باشد؟ دوست و دشمن هم گفتند بالاترین نصاب 98 و 99 درصد رأی دادند. غیر از انقلاب اسلامی هیچ کشور دیگری اصل نظامش را هیچ وقت به رفراندوم نگذاشته است. یک کشور نام ببرید. حتی آنهایی که بعد از جنگ بوده که سیستم ازهم پاشیده است ابداً. حتی آنها انتخابات هم برگزار نکردند حتی سر مسائل جزئی. حتی انقلابها. ممکن است بگویید درست است هیچ جا نکردند ولی انقلابهای دیگر این کار را کردند، هیچ انقلابی بعد از پیروزی به رأی نگذاشته است. انقلاب روسیه، کمونیسم، مارکسیستها، لنین این کار را نکرده، انقلاب فرانسه که میگویند پدر لیبرالیزم و جمهوریت و دموکراسی است، همینهایی که میگویند دموکراسی و... اصلاً به رأی ملت نگذاشتند. گفتند انقلاب شده ما تصمیم میگیریم، 4-5 تا جمهوری هم پشت سر هم آمد و رفت، سر دهها هزار نفر را هم با گیوتین همین انقلاب فرانسه در خیابان قطع کرد، تهش هم بعد از یک مدتی، دوباره به شاهنشاهی و ناپلئون آمد به اسم انقلاب فرانسه و امپریالیزم انقلاب فرانسه شروع شد. بعدش هم جمهوریهای بعدی همینطور. هیچ وقت اینها این کار را نکردند. پس این را بدانید. آقا پس قانون اساسی را به رأی بگذاریم نه اصل نظام را؟ خیلی خب با اصل نظام هیچ کس رفراندوم نمیگذارد. قانون اساسی را بگذاریم. هیچ کشوری قانون اساسیاش را به رأی عمومی نگذاشته است. یک کشور بگویید. اولین کشوری که میگویند پدر قانون اساسی است به این سبک قانون اساسی نویسی، که امضاء کنید که نمایندهها رأی بدهند که بگوییم این چارچوب حکومت است آمریکا بوده، حالا قانون اساسی محتوایش را همه داشتند و روشن بوده که محتوای آن چه بوده، اما این که بنویسیم نمایندهها بروند توی مجلس تصویب کنند که... میگویند این قانون اساسی به این شیوهای که همه جا دارند، تازه همه جا هم ندارند، میدانید بعضی از کشورها قانون اساسی ندارند مثلاً انگلستان قانون اساسی ندارد. میگوید پدر سلطنت مشروطه و مشروطیت هم ما هستیم! خیلی از بزرگترین ایدئولوگهای لیبرال هم انگلیسی بودند اما این کشور پادشاهی سلطنتی است و قانون اساسی هم ندارد. اصلاً کشورهای شمال اروپا که پیشرفتهترین کشورهای اروپا از نظر مادی هستند تقریباً همهشان پادشاهی هستند یعنی هلند سلطنتی است، سوئد سلطنتی است، انگلیس سلطنتی است، همهشان تقریباً پادشاهی هستند، دانمارک سلطنتی است، برای این که میگویند اینها قویترین دموکراسیهای غرب هستند. دموکراسیترین دموکراسیها هستند اما سلطنتی و شاهنشاهیاند. اصل حکومتشان دموکراتیک نیست. شاهانشان که قدرت اصلی هستند با رأی مردم سر کار نمیآیند، پدر – فرزندی است. اینها میگویند بزرگترین و قویترین و اصیلترین دموکراسیها هستند. خود آمریکا ادعایش این است که همزمان با انقلاب فرانسه و ایدئولوژی اینها یکی بوده و تحت تأثیر این ایدئولوژی انقلاب فرانسه در آمریکا جمهوری میشود قانون اساسی او مینویسد و بعد بقیه شروع کردند به نوشته این سبک قانون اساسی نوشتند. آمریکا هرگز قانون اساسیاش به رأی مردمش نگذاشته، چندین بار هم متمم زده، بارها تغییراتی داده ولی یک بار هم به رأی نگذاشته. من برای این که این روشن شود این سند را برای شما آوردم چون یکی از سؤالاتتان بود. خواهش میکنم این را دقت کنید این راجع به قانون اساسی ایالات متحده در کتاب «سیاست و حکومت در ایالات متحده» که کتابهای مختلفی هست که همه اسنادش قانون اساسی و تاریخ آمریکاست. من چند پاراگراف را بخوانم برای این که میگویید رفراندوم، آنجا از اول هم که قانون اساسی را گذاشتند اصلاً نماینده ملت نبودند امام(ره) گفت مردم بیایند به اصل نظام رأی بدهند که دادند که همه دنیا گفتند مگر اصل نظام را به رأی میگذارند؟ شما بردید دیگر! آمدید و انقلاب هم کردید. بعد حکومت تشکیل شده، مگر قانون اساسی را به مردم میدهند که رأی بدهند؟ هیچ جا. امام(ره) گفت نه، اولاً مردم بیایند نماینده انتخاب کنند، نمایندگان مردم بیایند قانون اساسی بنویسند. بعد قانون اساسی را که نوشتند دوباره بگذارید خود مردم باز مستقیم به قانون اساسی رأی بدهند. در حالی که نه نیاز بود نظام را به رأی بگذارند در دموکراسی غربی اصلاً چنین چیزی نیست. نه نیاز است که دوباره بروی فقط برای قانون اساسی مردم نماینده تعیین کنند، نه نیاز است بعد از این که آنها قانون اساسی نوشتند دوباره به رأی مردم بگذاری. اصلاً این کارها هیچ جای دنیا نشده ولی اینجا شد. میگویند آمریکا که اول قانون اساسی را نوشت آن چه بوده؟ - من به شما میگویم چه بوده – اواخر قرن 18 است. میگوید 55 نماینده ایالات کنفدراسیون به استثنای رودآیلند که در جلسات نیامد در فلدیلفیا جمع شدند. اینها نماینده فرمانداران ایالتها بودند نه نماینده مردم که به آنها رأی داده باشند. و برای نوشتن قانون اساسی و تجدیدنظر در آن دستچین شدند. اینها به اصطلاح نخبگانشان بودند. چه کسانی بودند؟ میگوید مردم آمریکا که اکثراً آن موقع زمینداران کوچک، فقیر، مهاجر، دکاندار، کشاورز و بخش اعظمشان برده بودند که از آفریقا آورده بودند. این 55 نفر که مثلاً میخواهند قانون اساسی را تجدیدنظر کنند نزدیک به 30 نفرشان اصلاً سواد ندارند بعضیهایشان سواد دانشگاهی ندارند بعضیها اصلاً سواد خواندن و نوشتن ندارند. یک چیز دیگر به شما بگویم 7- 8 تا از رئیس جمهورهای آمریکا تحصیلاتشان در حد مدرسه و دبیرستان بوده اصلاً دانشگاه نرفتند. سواد آکادمیک نداشتند. اسمهای اینها در تاریخ هست. اگر اشتباه نکنم حدود 10 نفر هستند. - اسمهایشان را یک جا یادداشت کرده بودم یادم رفت برایتان بیاورم – حکومت علمی! مدیریت علمی! مردمسالاری! دموکراتیک! نصف اینها را اصلاً مردم آنجا نفرستاده بودند. 7تایشان فرماندار بودند، 30وخوردهایشان عضو کنگره، 8 نفر عضو کنوانسیون حکومتی قانون اساسی بودند، 40تایشان سرمایهدار بودند که هرکس بیشتر اوراق قرضه خریده او حق دارد بیاید قانون اساسی بنویسد. 11 تایشان بازرگان و سرمایهدار بزرگ بودند. 14تایشان زمینخوار. - من دارم عیناً تاریخ آمریکا را میخوانم – لَناسپیکاتور، زمینخواران بزرگ، 24نفر نزولخوار و رباخوار که عمدهشان یهودی بودند. اینها مشهور بودند رباخواران بزرگ ایالاتها. 15 نفر هم مالکان دیگر بزرگ بودند. اینها آمدند قانون اساسی آمریکا را که میگویند رفراندوم و رأی ملت بوده! اولاً رأی ملت نبوده، این گروه هم که آمدند همه ایالتها نبودند اینهایی هم که آمدند این تیپها توی آنها بوده، کنار 20- 30تا که تحصیلات دانشگاهی دارند آنها هم به این سرمایهداران بزرگ وصل بودند. در اروپا اساساً سلطنت و آریستوکراسی بوده، هیچ جمهوریای تا آن موقعت در اروپا نبوده، انقلاب فرانسه همزمان در فرانسه دارد میشود. بنابراین صحبت قرارداد اجتماعی، جمهوریت، دموکراسی و ملیّت اصلاً در غرب نبود. اینها که میگویند پیشگام بودهاند اینطوری بودهاند کدام قانون اساسی رفراندوم شده؟ شما میدانید در آمریکا جنگ داخلی شد بین ایالتهای شمال و جنوب، نزدیک یک میلیون همدیگر را کشتند. ایالت متحده آمریکا و ایالت متفقه آمریکا! یک میلیون همدیگر را کشتند. بعد شمالیها برنده شدند او بقیه را گرفتند بعد تازه آمریکا برای اولین بار اینجا متحد شده و جمهوری ایالات متحده تشکیل شده است بعد از یک میلیون کشتار که همدیگر را در داخل کشتند غیر از میلیونها سرخپوست که کشتند و غیر از میلیونها بردهای که از آفریقا آوردند و نابود کردند و غیر از جنگ اینها با انگلیسها که میخواستند از انگلیسها حسابشان را جدا کنند خودشان بخورند! اسم اینها را میگذارند انقلاب آمریکا! انقلابی در آمریکا نبوده، جنگ استقلال! استقلال وقتی است که صاحبان آن سرزمین از اشغالگر جدا شوند نه این که عوامل غارتگر انگلیس در قاره آمریکا از لندن جدا بشوند و بگویند ما خودمان اینجا میخوریم و نمیخواهیم به شما مالیات هم بدهیم خودمان بخوریم. یعنی غارتگر محلی از غارتگر مرکزی جدا شده و مستقل شده! جنگ استقلالش این است. انقلاب آمریکایی وجود ندارد کدام انقلاب؟ انقلاب باشکوه انگلستان! اصلاً انقلابی نبوده، بروید ببینید چه خبر توی انگلیس بوده و چه کسانی اسمشان انقلابی بوده! حتی انقلاب فرانسه را اگر دقت کنید جریانهای ماسونی و جریانهای جنگ بورژوای داخلی و فئودالها و جنگهای داخلی کلیسا، و مسائلی که یک وقتهایی اینها باید درست باز شود که نکات مثبت آن چه بوده، نکات منفی آن چه بود؟ و انقلابیون مظلومی که در صحنه آمدند چه کسانی کلاهشان را برداشتند؟ همین بلایی که در انقلاب مشروطه سر ما آمد در فرانسه هم سر محرومین فرانسه آمد. بعد میگویند انقلابی که پدر حقوق بشر است! ظرف نزدیک یک سال بین 60 تا 80 هزار نفر را در خیابانها سرشان را با گیوتین قطع کردند. بعد میگویند انقلاب اسلامی ایران انقلاب خشونت است که کلاً 200- 300تا از جنایتکاران آن زمان را دادگاه محاکمه و اعدام کردند، این میشود خشونت. او که بدون محاکمه دهها هزار سر در خیابانها میبُرند آنها پدر حقوق بشر و لیبرالیزم هستند. جورج وانشنگتن که اولین رئیس جمهور آمریکاست چطوری انتخاب شده است؟ جورج واشنگتن را اول همین هیئت، همین تیپها در جمع خودشان رئیس جلسهشان کردند بعد چون در جنگهای داخلی و جنگ... یکی از نیروها تحت امر این بوده این آقا رئیس جمهور میشود آن موقع هم اول پایتخت نیویورک بوده بعداً این شهر واشنگتن را به نام جرج واشنگتن پایتخت کردند. اولاً رئیس جمهور آن چطوری سر کار میآید و قانون اساسی آن چگونه نوشته شده؟ چه کسانی نوشتند؟ با کدام رأی مردم بوده؟ اصلاً نصف ایالتها این قانون را قبول نداشتند، بعد با چه توطئههایی به بقیه ایالتها قالب کردند اینها را هیچ کس بحث نمیکند. تجدیدنظر در قانون اساسی را شروع کردند و گفتند باید یک قانون اساسی جدید بنویسیم معلوم شده این قانون به درد نمیخورد و اکثر ایالتها قبول ندارند بعد میگوید اما اینقدر اختلاف زیاد بود – شما میگویید رفراندوم قانون اساسی – این میگوید جلسات مذاکرات کنوانسیون قانون اساسی باید کاملاً محرمانه بماند و به نزدیکترین دوستان و اعضای خانواده نمایند گان هم کوچکترین اطلاعی نباید داده میشد. کجا مشارکت مردم بوده؟ اینجا امام(ره) میگوید مذاکرات خبرگان نمایندگان مردم که قانون اساسی را دارند بحث میکنند باید علنی باشد بعد هم میگوید کل متن قانون اساسی را بدهید مردم ببینند خودشان بیایند رأی بدهند. هیچ دموکراسیای در جهان نه این را گفته و نه قبول دارد. میگویند این که دموکراسی نیست که همه چیز را به مردم و کف خیابان وا دادید. این میگوید ما در آن جلسهای که واشنگتن رئیس جلسه شد و بحث قانون اساسی شد کنوانسیون کاملاً محرمانه بود چون هیچ کدام از ایالات آن ایالات دیگر را قبول نداشتند و همه دنبال منافع خودشان بودند. ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و جغرافیایی این ایالتها با هم متفاوت و متضاد بود. ایالات بزرگ میخواستند روی ایالات کوچک سوار شوند. بعد ایالات بزرگ خودشان با هم رقابت داشتند سر مسئله بردهداری که ایالاتهایی که برده زیاد دارند با ایالاتهایی که برده کم دارند. این را هم به شما بگویم که میگویند آزادی بردگان در آمریکا و آبراهام لینکن، این هم یک دروغ است. اولاً آزادی بردهها در داخل آمریکا اعلام نشد تجارت خارجی برده ممنوع شد. چرا؟ چون اقتصاد ایالاتهای شمالی تجاری بود و کارخانه داشت صنعتی میشد و ایالات جنوبی کشاورزی بود که به برده بیشتر احتیاج داشت. در جنگ شمال و جنوب، شمالیها تاکتیک زدند که خرید و فروش با خارج، یعنی با انگلیس و ارتباط اینها با اروپا قطع شود که آنها قویتر نشوند اینها ضعیفتر نشوند. صحبت سر جنگ قدرت بود. تجارت خارجی برده. و الا خود "لینکن" از بزرگترین بردهدارهاست و شعارش هم همین است. خودش هم در مذاکره داخلی میگوید ما نمیخواهیم بردهداری را ممنوع کنیم. – این متنها اینجا هست - یک وقت خیال نکنید ما خودمان هم میدانیم بدون برده نمیشود. منتهی 1) تعداد بردهها دارد از تعداد سفیدها بیشتر میشود. در بعضی از ایالتها بیشتر آدمها سیاهند و بردهها سرخپوستند، سفیدپوستهای اروپایی که آمدیم اینجا را غارت کنیم تعدادمان از اینها دارد کمتر میشود نمیتوانیم کمکم کنترلشان کنیم. 2) اقتصاد شمال دارد تقریباً صنعتی و تجاری میشود ما اینقدر برده نمیخواهیم. بعد میگوید ایالاتی که امکان گسترش به غرب را داشتند مثل نیویورک و ویرجینیا با ایالاتی که به خاطر مسائل جغرافیایی از سواحل شرق آمریکا و ارتباط با اروپا دور بودند چون آن موقع اقتصاد آمریکا به اروپا وابسته بود و هنوز در داخل مستقل نشده بودند میگوید اینها باعث میشد که بین ایالتها مدام درگیری و جنگ بود که کدام ایالت دارد کلاه کدام ایالت را برمیدارد؟ لذا ایالتها حاضر نبودند سر قانون اساسی چیز کنند و حاضر نبودند به رأی ملت بگذارند، حتی حاضر نبودند به رأی نمایندگان همه ایالتها بگذارند و جورج واشنگتن در جلسه گفت بر سر قانون اساسی جنگهای وحشتناک دیگری در پیش است! میگوید باید هزاران هزار خون ریخته بشود تا ما بتوانیم یک قانون اساسی را در آمریکا تثبیت کنیم! خیلیها باید کشته شوند. این قانون اساسی رفراندوم و دموکراتیک این است! اینطوری قانون اساسی نوشته شده؛ "جانسون" که از پدران آمریکای جدید است میگوید تا وقتی مباحثات به این شکل است یعنی همهاش دعوا و جنگ است ما به هیچ جا نخواهیم رسید. بعضی سروران گرامی ایالات را جامعههای سیاسی واحد مجزا در نظر میگیرند عدهای همه را با هم یک جامعه سیاسی واحد تلقی میکنند در بعضی موارد باید ایالات را به شکل واحد سیاسی و در بعضی نقاط ناحیههایی مرکب از شهروندان تلقی کنند. – فهمیدید چه گفت؟- یعنی میگوید ما مجبوریم در بعضی ایالتها که تحت کنترل است بگذاریم یک مقدار رأیگیری بشود اما ایالتهایی که نیست رأیگیری نباید بشود. بگوییم نماینده ایالت حاکمان ایالت خودشان بگویند. ایالت تا ایالت بخاطر تفاوت بحثهایشان. ایالتهای شمالی به لحاظ صنعتی جلوتر افتادند به کار بردهها نیاز کمتری داشتند لذا اگر علیه تجارت خارجی بردهداری موضعی میگرفتند علیه ایالت جنوب بود که آنها اقتصادشان کلاً کشاورزی بود و نمیتوانستند به این زودی از آنها جدا شوند. مشکلات آتش زیر خاکستر بین همه ایالتها بود. ایالت متحده نمیتوانستند متحد شوند و به هیچ قانون اساسی واحدی برسند. میگوید ما همانجا تصمیم گرفتیم این قانون اساسی به رأی مردم که محال است، مردم کی هستند! نمایندگان ایالتهای هم نمیتوانیم! بعد گفت در هر ایالتی تعداد بردهها اینقدر است، مثلاً در ایالت فلان هفتصد هزار برده، فلانجا سیصد هزار انسان آزاد، چه کار کنیم از اینها استفاده کنیم به نفع یا علیه! آنجا میگوید ما بخاطر این که قدرت متمرکز نشود و بر اساس نظرات "مونتسکیو" و آنچه که در انقلاب فرانسه مطرح شده بود قوه مجریه، قضائیه، مقننه، سهتا قوه مستقل و موازنه قوا و استقلال قوا را مطرح کردیم. روی کاغذ توافق کردیم اما این که اینها چطوری اجرا شود از همان اول جنگ شروع شد. و جنگهای داخلی آمریکا بین ایالات سر این بود که این قوا دست چه کسی باشد؟ پول کجا باشد؟ آیا به نظام کنترل و موازینه میرسیم؟ بعد سر این که چه کسانی در انتخابات بیایند بحث شد که آیا درِ آن را باز بگذاریم که هرکس میخواهد بیاید؟ به این نتیجه رسیدیم که ما باید کمیتههای محلی کنگره داشته باشیم آنها بگویند چه کسانی نامزد بشوند که رأی به آنها بدهند یا ندهند؟ - روشن شد؟ - یعنی به جای یک شورای نگهبان، در هر ایالت دهتا شبیه اینها درست کنند و نگذاریم کسانی بیایند! شرطهایی گذاشتند که کسانی حق دارند در مجلسها و دموکراسیها نامزد شوند و رأی بگیرند یا دیوان عالی یا... که مرد باشد نه زن، سفیدپوست باشند نه سیاهپوست و سرخپوست، سرمایهدار باشند نه فقیر. باید پولدار باشند. سهتا شرط. این بوده مشارکت، جمهوریت و قانون اساسی آمریکا. پدر نمیدانم مدرنیته سیاسی! بعد مجلس نمایندههای ملت که تشکیسل بشود سنا، کنگره و... رئیس جمهور حق وتوی لوایح را دارد! به جای شورای نگهبان. بعد میگوید خب رئیس جمهور را مردم انتخاب کردند مثل ایران نیست که رئیس جمهورشان با رأی مستقیم مردم انتخاب بشود، انتخابات دو مرحلهای هم نیست سه مرحلهای است از یک جهت چهار مرحله است چون 3- 4 نوع انتخابات شکل میگیرد، داخل احزاب، بین دوتا حزب و... تا پیش بیاید. اصلاً نمیگذارند کسی آن بالا بیاید. میگوید به رئیس جمهور هم حق وتوی لوایح داده شد، دیوان عالی کشور هم که منازعات بین دو قوه و سه قوه را میخواهد حل کند، سر قانون اساسی وقتی اختلاف میشود تفسیر کند که حق با کیست، این هم مستقل از جمهور، دست خودش نیست. رؤسای دادستانهای ایالات را باز رئیس جمهور انتخاب میکند کسی که با رأی مردم نمیآید. بعد تا موارد اختلاف نظر را بحث میکند. من فقط یک مورد آن را عرض کنم میگوید که اختلاف نظر بین نمایندگان ایالات بسیار شدید بود و چند بار تا فروپاشی کامل کنوانسیون جلو رفتیم منتهی مدیریت جورج واشنگتن باعث شد که دوباره جوش بخورد تمایلات غیر دموکراتیک، ضد دموکراتیک و دموکراتیک هر سه بین افراد بود. شعار میدادند که ما نظریات "جانلاک" را به عنوان حق زندگی، حق آزادی، حق مالکیت خصوصی، صحبت حاکمیت مردم، رضایت مردم، و با شعار ما مردم ایالات متحدهایم. میگوید اینها همهش حرف مردم بود ولی روی کاغذ و توی حرفها بود مردم در جریان آنچه که داشت در اتاقهای تصمیمگیری میگذاشت اغلب نبودند فقط به آنها خبر دادند که قانون اساسی تصویب شد! اصلاً مردم در جریان نبودند نمایندگان مستقیمشان هم نبودند. میگوید ما در داخل به لحاظ فکری 4- 5تا نظریه و 4-5 تا جناح داشتیم. یکی جناح "گارنر موریس" بود که میگفت مستقیم بروید از تک تک مردم رأی بگیریم اگر میگوییم واقعاً دموکراسی است و مردم در صحنه باشند اگر میخواهیم حقوقشان حفظ شود از همه مردم راجع به همه چیز نظر بخواهیم. همه گفتند نادان چطوری، کل مردم پخش هستند آن موقع وسیله نقیله کجا بود؟ حالا یک وقت میگوییم هواپیما هست همه میتوانند جمع شوند یا اینترنت است نظر بدهند باز یک کمی معقولتر است. میگوید آن زمان همه گفتند این حرفها یعنی چه و همه مسخرهاش کردند. گفتند درست است که دموکراسی واقعی این است که تو میگویی، ولیکن نه ممکن است ضمن این که امکان تقلب بخصوص در انتخابات ریاست جمهوری به این شکل به هیچ وجه قابل جلوگیری نیست باز بینمان جنگ داخلی پیش میآید که چه کسی رئیس جمهور باشد؟ یک جناح میگفتند که فرمانداران ایالتها رئیس جمهور را انتخاب کنند. نظر سوم، نظر "توماس هابز" را ارائه کنیم که بگوییم مردم ذاتاً شرّ و بدخواه هستند و حاضر نیستند فدای همدیگر بشوند باید بخاطر حفظ هرج و مرج، و یک حکومتی هم باید که حکومت مطلق و قوی هم باشد ما به مردم کاری نداریم. دموکراتیکترین نظریه این بود که گفت هدف اصلی حکومت باید حفظ نظام مالکیت مردم باشد. بعد گفتیم مالکیت کدام مردم؟ بردهها که مالک نیستند چون خیلی جاها نصف جمعیت یا بیشتر از نصف بردهها هستند. فقرا هم چیزی ندارند که بخواهند مالک باشند. شما حق رأی را فقط به سرمایهدارها دادید. بنابراین وقتی که میگویید جانلاک میگوید حفظ نظام مالکیت، آنها حق دارند رئیس جمهور را انتخاب کنند دارید میگویید زمینداران و سرمایهداران، تاجران بزرگ، اینها حق رأی دارند یعنی اینها رئیس جمهور را انتخاب کنند. دموکراسی یعنی رأی سرمایهداران! و به شما بگویم آن چیزی که آنجا اتفاق افتاد همین بود و تا همین الآن هم همین است. یعنی تا همین الآن هم رئیس جمهورهای آمریکا، رئیس کنگره، چندتا کمپانیهای سرمایهداری آدمهایشان را میآورند! میگوید یک نظر هم این بود. نظر بعضیهای دیگر هم این بود که کنگره فلادلفیا که میخواهد رئیس جمهور آمریکا را تعیین کند و قانون اساسی را نهایی کند در واقع – این عبارت را گوش کنید- هدف کنگره فلادلفیا حفظ منافع زمینخواران غرب کشور، سفتهبازان و بازرگانان بود. صحبت از مردمسالاری و رفراندوم و مردم نبود. اصلاً رفراندومی نشده که بخواهد این بحثها باشد. در واقع قانون اساسی در جهت منافع طبقاتی تدوین شد نه در جهت منافع تودهها و مردم! این اولین قانون اساسی مدوّن و مدرن است که در آمریکا نوشته شده است. کجایش رفراندوم بوده؟ کجایش را مردم در جریان بودند؟ کجایش نمایندگان مردم بودند؟ تازه همه ایالتها هم قبول نداشتند. کاملاً طبقاتی و کاملاً محدود. و اما این که حالا ما از کجا بدانیم همین الآن هم هستند مردم پای آن نظر؟ صحبت این است که در تمام سیستمهای جهان، یک ابزاری – آنهایی که دموکراتیک هستند و میخواهند دموکراتیک بمانند آنها که اغلب نیستند ولو اسمشان هم دموکراسی باشد مردم را بازی میدهند – شما فرض کنید اگر بگویید ما الآن 5تا کشور نام میبریم که اینها واقعاً تابع مردمشان هستند. -من 5 تا کشور هم نمیشناسم- فرض کنیم 5تا باشند،10تا باشند. شما همینها را بروید ببینید که چه زمانی سیستمشان را به رفراندوم گذاشتند یا میگذارند؟ تمام بحثشان این است که اگر شما به اصل سیستم بگویید که آقا، ما بنا را بر این میگذاریم که هر چند وقت یک بار سیستم را عوض کنیم! این سیستمسازی نیست، حکومتی نیست. یک حکومتی که اصل وجودش مشکوک است، اصلاً امکان حاکمیت وجود ندارد. سؤال شما باید این باشد که آیا این حکومت واقعاً مردمی، ضمانت مردمی ماندن آن، هم به این مفهوم که مردم مسئولین را سر کار بیاورند هم به این معنا که حقوق مردم تأمین شود. چون خیلی از سیستمها هست که مردم رأی میدهند به معنای رأی مردمی است، دموکراتیک ممکن است باشد اما حقوق مردم تأمین نمیشود. هی مسئولین را رأی میدهند میآورند ولی حقوقش تأمین نمیشود. این به لحاظ رأی مردمی است اما به لحاظ حقوق، مردمی نشده. چنان که عکس آن، ممکن است یک کسانی باشند مردم رأی نداده باشند که سر کار بیایند ولی بیاید حقوق مردم را تأمین و تضمین و رعایت کند. این به لحاظ حقوق مردمی میشود مردمی اما به لحاظ رأی، غیر مردمی میشود. در جمهوری اسلامی گفتند هم به لحاظ رأی و هم حقوق، باید مردمی باشد. مردمی بودن با چه مکانیزمی است؟ اولاً بین اشخاصی که در چارچوب سیستم هستند چون هر سیستم دیگر هم بیاید باز آن چارچوب دارد، شما فکر نکنید یک سیستم دیگری بیاید بگوییم این سیستم برود یک سیستم دیگر بیاید آن بدون چارچوب است. تمام سیستمهای عالم میگویند در چارچوب سیستم رأی بدهید نه علیه سیستم. مثلاً نظام سرمایهداری، آمریکا اجازه نمیدهد یک کمونیست یا مارکسیست لنیلیست بیاید رئیس جمهور آن بشود. میگوید تو که مبنای سرمایهداری را قبول نداری. جمهوریهای سوسیالیستی که چپ بودند امکان نداشت، آنها اصلاً با مالکیت خصوصی مخالف بودند امکان ندارد اجازه بدهند یک سرمایهدار بیاید رئیس جمهور یک کشور کمونیستی بشود. در یک نظام لیبرال، امکان ندارد بگذارند یک فاشیست بیاید نامزد انتخابات بشود. مبنایش خلاف آن است. حالا چطور باید در یک نظام پسوند اسلامی دارد یک افرادی که سکولاریست هستند یا اصلاً اسلام یا نظام اسلامی را قبول ندارد بگویند شما بیا نامزد بشو، اصلاً معنی ندارد تناقض دارد. اما این که میگوید شاخصهای این که یک سیستم مردمی مانده یا نمانده؟ مهمترین شاخص آن، همین انتخاباتی است که دارد انجام میشود. 40 سال، 40تا انتخابات، هر کدام از اینها به نوعی رفراندوم است. اگر مردم مخالف یک سیستمی باشند که نمیآیند در انتخابات آن شرکت کنند. اگر مردم یک سیستم را قبول ندارند، اعتماد ندارند و معتقدند این سیستم ضد مردم است، نامشروع است، به آن اعتماد میکنند بیایند رأی بدهند؟ یعنی 60 درصد! 70 درصد! ما انتخابات 80 درصدی داشتیم که شما در کل غرب اصلاً انتخابات 80 درصدی ندارید. همان سالی که اینجا انتخابات شد و نزدیک 80 درصد مردم رأی دادند همان سال در انگلیس که میگوید پدر مشروطیت و لیبرال – دموکراسی به لحاظ تئوریک است، در انگلیس انتخابات بود فقط 30 درصد مردم شرکت کردند. مگر نگفتند این دیگر مشروعیت انگلستان زیر سؤال رفت! میدانید همین الآن در بعضی از کشورهای اروپایی و غیر اروپایی انتخابات اجباری است، اگر مردم در انتخابات رأی ندهند جریمه میشوند. اینها نتیجه نمیگیرند که اگر نیامدند پس این رفراندومی بود علیه سیستم، پس ما دیگر مشروع نیستیم، چون اگر مردم قبولمان داشتند میآمدند رأی میدادند. چنین برداشتی اصلاً نمیکنند. پس در هیچ دموکراسی این حرفها مطرح نیست که شما میگویید. اگر شما به عنوان دموکرات دارید حرف میزنید هیچ دموکراسیای این حرفی که شما میگویید نگفته است. نه اصل سیستمش را به رأی گذاشته، نه قانون اساسیاش را به رأی گذاشته. حتی رئیس جمهور ندارند، و بعضیهایشان مثل انگلیس جمهوری نیستند. یا رئیس جمهورشان با رأی مستقیم مردم نیست مثل آمریکا. بعد این انتخابات، خودش... حالا راهپیماییها و مشارکت مردم را نمیگویم. انتخابات عدد و رقم است، وقتی مردمی میآیند در انتخابات مختلف، از جریانات مختلف، در دولت و مجلس، و این طرف و آن طرف رأی میدهند این یعنی قبول دارند. اینها خودش رفراندوم است یعنی میگویند ما این سیستم را قبول داریم، امانتدار است، به آن اعتماد داریم و واقعاً ما داریم تصمیم میگیریم که در این حکومت، چه کسانی حکومت کنند.
هشتگهای موضوعی